×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

حرفهای دل تنگی

× مجموعه ای از سخنان عبرت آموز،داستان ،شعر و حرفهای دلهای تنگ
×

آدرس وبلاگ من

omidi.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/omidi-omidi

× ?????? ???? ???? ?? ???? ???? ?????? ????? ??? ??? ????? ??????

حال و هوای امروز من

باران،
لزگی می رقصد،
روی خاطره خالی خیابان ها!
آسمان،
مرا می بوسد،
مرا می بخشد،
به آغوشم می کشد..
اینجا،
شهر من است!
گونه هایی از همیشه سرخ تر،
پاهایی برهنه،
سرمای خیس و دلپذیر،
لزگی می رقصیم،
من و باران،
تنها،
روی خاطره خالی خیابان ها...!

اینها حرفهایی دلتنگی است که مینویسم. می دانم که دیگر نیستی و این مرا و تو را بهتر است. مرا که دوستت داشتم و تو را که دوستم داشتی شاید...
مرا نداشتن تو بهتر است چرا که در داشتنت شوقی بود که ویرانم می کرد و تو را نداشتن من بهتر است چرا که در داشتنم گویی که برایت هیچ بودم.
نمی دانی چه حالی دارم و هرگز نخواهی فهمید آتشی که خواستن تو در من شعله ور کرد، تمام زندگیم را خواهد سوزاند. می خواهم بدانی که اشتیاق من برای داشتن تو تمام ناشدنی است و من دراین شوق شعفناک تا همیشه باقی خواهم ماند.
آه ... توانم را می گیرد هربار که می خواهم از تو بنویسم. آن نگاه ... که بی تفاوت به هر چه هست و نیست بر من خیره می شود و مرا هزار بار بیشتر از پیش دربرابر تو کوچک میکند آنچنانکه آرزو می کنم تو مرا فقط برای یک بار در قاب کوچک چشمانت جای دهی..
نمی دانی چه حالی دارم و هرگز نخواهی فهمید چگونه به ویرانی خواهم رسید وقتی میروی و چگونه در نداشتن تو در خود گم خواهم شد.
چشمهایم را می بندم و شانه به شانه خیالت می ایستم و تو را زنده کنار خودم احساس میکنم. رویای بودنت بر اندام من چیره می شود و حالا می توانم بوی نفسهایی که می کشی را احساس کنم. چقدر نزدیکی و چقدردور.چقدر شیرینی و چقدر تلخ... و من تو را همیشه اینگونه می خواهم دست نایافتنی و دور...
دنیا بازیهایی غریبی دارد و می دانم که هر دوی ما، خسته ایم از مهره بودن و دوست تر می دارم که تو مرا برای حقیقت زندگی ات بخواهی. نمی خواهم در سایه بمانم که سایه بودن مرا کافی نیست. می خواهم وقتی که آفتاب نیست مرا در تاریکی اتاقت هم ببینی . وقتی از اندوه آدمها دلت میگیرد و گیتار تنهایی ات را برمیداری تا حرفهایت را بنوازی، وقتی اشکهایت را پشت طنین صدایت پنهان میکنی و وقتی دلت از همه چیز و همه کس می گیرد شانه هایم را ببینی که مشتاق اشکهای تو است ، مشتاق تکیه گاه شدن. و تو بی هراس از لرزش شانه هایم آرام مرا بر خویش بخوانی و اندوهت را بر من فرود آری ...
میدانم که شگفت زده شده ای که من چگونه این همه غم را درخویش داشتم و تو دغدغه مرا نمی شناختی. پس در خود بیشتر بنگر که من چگونه تو را شناختم و تو چگونه مرا نشناختی.. 

سیاهی سرد  شب چونان پرده سنگینی بر خانه دلم سایه افکنده و من در قعر  گرداب ارزوهای بی فرجام دلم اسیر افتاده ام......

دو چشم خسته ام را خواب می گیرد.... اما من سودی نیافتن از خفتن و باز برخواستن من امشب باز بیدارم و  دوباره غم ساربان قافله روزگار سیاه من است....

میان خواب و بیداری خاطرات خوش دوران دور کودکی ام دوران شور شادمانیها در چشمم نقش می بندد...

رویای شیرین کودکی لبخند تلخی بر لبهای همیشه بسته ام هدیه میکند.... کاش میشد دوباره از نو اغاز کرد  ایکاش میشد تمام فرصتهای سوخته را دوباره احیا کرد....

اما دریغ....

سرگردانتر از همیشه ام ....بی هدف- بی امید-خسته و تنها   چونان تک درختی در بیابانی داغ و مرده  لحظه شماری میکنم که فرشته مرگ در اغوشم گیرد.... دیگر مجالی نمانده روزهای دلهره رو پایان است من همان عاشق دیروزی ام   دلشکسته امروز و گویا فراموش شده فردا    میشناسی مرا؟  گمان نمیکنم..

 نشسته ام و باز به سرابی می اندیشم... هنوز هم  می نویسم چه کنم؟ سفره پردرد دلم را برای که باز کنم؟ گوش شنوایی نیست تا پذیرای غمزده های من باشم لاجرم مینویسم .......برای تو که اوج ارزوهایم هستی . خاطرات غبار زده ذهن خسته ام چونان شهاب جوانمرگی! سوسو میزندمن نمیدانم چرا غصه نمیکشد مرا..... شاید منتطر   امیدی  ارزویی.....نه   میدانم   خیالی   بیش   نیست

شنبه 29 مرداد 1390 - 4:14:24 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


داستان جذابیت


مرگ


آب چشمه


چشم های دوباره


گفتـــــــــگو بــــــا خـــــــدا


دلیل عشق


قول پدر


درسی بزرگ از یک کودک


داستان خیر و صلاح


خدایا چرا من


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

172556 بازدید

52 بازدید امروز

83 بازدید دیروز

239 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements