بودا به دهی سفر کرد و زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد .
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :
�این زن، هرزه است به خانهی او نروید �
بودا به کدخدا گفت :
� یکی از دستانت را به من بده�
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .
آنگاه بودا گفت :
�حالا کف بزن�
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: � هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند�
بودا لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند
برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش
باز ازاین مطالب بنویس موفق باشی
172667 بازدید
163 بازدید امروز
83 بازدید دیروز
350 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian