بودا به دهی سفر کرد و زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد .
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :
�این زن، هرزه است به خانهی او نروید �
بودا به کدخدا گفت :
� یکی از دستانت را به من بده�
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .
آنگاه بودا گفت :
�حالا کف بزن�
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: � هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند�
بودا لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند
برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش
باز ازاین مطالب بنویس موفق باشی
173285 بازدید
1 بازدید امروز
92 بازدید دیروز
395 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian